نويسنده: دکتر علي اکبر ولايتي




 

دانشمندان و تاريخ پژوهان بر اين باورند که يپش از ورود آريايي ها و در حدود 10 تا 12 هزار سال پيش، اقوامي با نام هاي دراويدي، (1) سامي و ايلامي، در کرانه هاي خليج فارس زندگي مي کردند.
دراويدي ها پر جمعيت ترين نژاد ساکن در منطقه، پيش از ورود آريايي ها، بودند. امروزه، اين نام به گروهي از ساکنان جنوب هند، به استثناي سواحل غربي، اطلاق مي شود که قسمت عمده ي سکنه ي اين ناحيه را تشکيل مي دهند و احتمالاً از اعقاب دراويديان پيش از تاريخ هستند. دراويدي هاي باستان در کرانه هاي مُکران ساکن بودند. پس از تسلط بلوچ ها بر آن ناحيه، دراويدي ها در نژاد بلوچ ادغام شدند ( فتح اللهي، ص 421 ).
قوم بزرگ سامي، که بعدها اقوامي چون آرامي و بابلي و آشوري و عرب و عبري و سرياني و کنعاني از آن برآمدند، نوح (عليه السلام)، منتسب مي کردند و از اين روي، سامي خوانده مي شدند. اين قوم پس از بيرون راندن افريقايي ها يا اقوام تحت الحمايه ي آن ها، که در کرانه هاي عربستان ساکن بودند. در منطقه سکني گزيدند ( فتح اللهي، همان جا ).
ايلامي ها قوم ديگري بودند که در بوشهر ( ليانِ باستاني - Li ia-an ) و خوزستان و مدخل خليج فارس حضور داشتند. اين قوم از هزاره ي سوم پيش از ميلاد، صدها سال از درياي پارس براي راه ارتباطي و از بندر بوشهر و جزيره ي خارک براي فرمان روايي بر کرانه ها و جزاير درياي پارس و همچنين بازرگاني با هند باختري و دره ي نيل استفاده مي کردند ( فتح اللهي، همان جا؛ امير ابراهيمي، ص 20 ).
خاک اصلي و مسکن ايلامي ها در جنوب غربي ايران، در دره ي کارون و کرخه يا ايلام باستاني، بود که اکنون خوزستان ناميده مي شود. با اين همه، بر اساس کتيبه هاي به دست آمده مقر ايلاميان و دايره ي بسط زبان ايشان بسيار وسيع تر از آن چيزي است که تصور مي شود. مثلاً در کرانه ي خليج فارس در بوشهر نوشته اي به زبان ايلامي به دست آمده که تاريخ آن به حدود اواسط هزاره ي سوم پيش از ميلاد مي رسد. در اين باره جرج گِلن کامرون (2) (1905 - 1978 ) بر اين باور است که شيلهاک اينشوشيناک، (3) که فرمان رواي نيرومندي بود، بر ليان يا بوشهر در خليج فارس نيز فرمان روايي داشت و پرستشگاهي را که هومبان - نومِنا، (4) شاه ايلام، براي کيريريشا، (5) برترين ايزدبانوي ايلاميان، ساخته بود و نيز يک پرستشگاه مشترک هومبان، (6) خداي بزرگ ايلام و همسر کيريريشا، را در آن جا بازسازي کرد ( کامرون، ص 91- 92 ). افزون بر اين، در ديگر نقاط فارس هم نوشته هايي به زبان ايلامي و خط ميخي، که به همراه نقوش برجسته اي است، کشف شده است ( دياکونوف، ص 99 ). اين کشفيات موجب شده که تاريخ داناني چون حسن پيرنيا خليج فارس را در ارتباط تاريخي نزديکي با ملل قديم، چون ايلاميان، بدانند ( پيرنيا، ص5 ).
از نوشته هاي تاريخ نگاران چنين استنباط مي شود که بعد از تسلط ايلامي ها بر مجمع الجزاير بحرين گروهي از ساکنان آن منطقه را به مهاجرت مجبور کردند. پيرنيا در اين باره به نقل از دمورگان (7) و ديگر نويسندگان فرانسوي مي گويد که ايلامي ها زماني که بر سومري ها و مردمان سامي پيروز شدند، بسيار ستمگرانه با آن ها رفتار کردند، چندان که اين مردم به ترک سرزمين هاي خود مجبور شدند. در اين ميان، مردمي که در بحرين ( الحساء ) و رأس خليج فارس زندگي مي کردند، به طرف شامات رفتند و دولت فنيقيه را تشکيل دادند که در دريانوردي و تجارت دريايي مشهور گرديدند ( پيرنيا، ص 29 ).
گويا سرانجام، آشور بانيپال (8) ( 685- 627 پ م )، فرمان رواي آشور، سلسله ي فرمان روايي ايلاميان را منقرض کرد. اين در حالي بود که ايلامي ها، در گذشته، روزگاري بر بين النهرين مسلط بودند. (9)
وجود مسافرت هاي دريايي در حوزه ي خليج فارس و روابط تجاري ميان نواحي دور دست، همانند هندوستان و نواحي اروند رود در حدود هزار سال پيش از ميلاد، بر اساس کتيبه هاي قديم آشوري قابل استناد است؛ از جمله اشاره هاي مکرر به جزيره اي به نام « ني دوک کي » (10) به زبان اکدي يا « ديلمون » (11) به زبان آشوري. اين جزيره احتمالاً همان جزيره ي بحرين است. لوحه اي منسوب به سارگُن (12) (2637 - 2582 پ م )، بنيان گذار دولت اکد، (13) که به شرح اعمال او مي پردازد، نخستين سنگ نوشته اي است که به اين جزيره اشاره مي کند. در اين کتيبه آمده که سارگن به درياي سفلي؛ يعني خليج فارس و سرزمين سياه پوستان [ ايلاميان؟ ] رسيد و جزيره ي ني دوک کي و بندر ديگري را تصرف کرد ( سعيدي، ص 3 ).
يکي از نشانه هاي ارتباط ديرپاي ميان هندوستان و نواحي خليج فارس مُهر منقوشي است که در سال 1922 در نزديکي بغداد کشف شده است. اين مهر شباهت کاملي با مُهرهاي پيدا شده در شمال هندوستان دارد. اين گونه شواهد به خوبي حاکي از ارتباطات دريايي است که در طول هزاره ها دوام داشته است ( همان، ص 4 ).
به نظر برخي از مورخان، اين بازرگانان قديمي از قوم فنيقي ها بوده اند، که به دنبال کالاهاي گران بها و يا مکان هاي مناسب براي بارگيري، مهاجرنشين هايي به وجود مي آوردند که بعدها ممکن بود بسياري از آن ها به شهرهاي بزرگي تبديل شوند. در مورد مسافتي که آن ها در مسافرت هاي خود مي پيمودند و اين که با کدام يک از اقوام کهن در ارتباط بودند، آگاهي چندان دقيقي وجود ندارد ( فتح اللهي، ص 422 )؛ اما هرودوت به رفت و آمد فنيقي ها در سواحل خليج فارس و تهيه ي کشتي هاي مورد نياز شاهان آشور و سلاطين پارس اشاره کرده است. او به شرح داستاني مي پردازد که، در بطن آن، رشد نيروي دريايي و ناوگان بحري فنيقي ها در خليج فارس آشکار است. هرودوت ( ج 3، ص 39، بند 17 - 19 ) مي نويسد: « پس از آن، کمبوجيه در صدد شد که بر ضد اهالي قرطاجنه و آمون و حبشه؛ يعني ماکروبي هايي که در ليبي، در ساحل درياي جنوب اقامت دارند لشکرکشي کند. براي اجراي اين قصد تصميم گرفت بحريه ي خود را به مقابله با اهالي کارتاژ بفرستد و قسمتي از سپاه بَرّي خود را بر ضد اهالي آمون تجهيز کند و تعدادي جاسوس به حبشه روانه کند تا قبلاً تحقيق کنند که آيا آن طور که شايع است حقيقتاً خوانِ آفتاب در اين سرزمين وجود دارد و همچنين اطلاعات مفيد ديگري براي او گرد آورند. قصد ظاهري آن ها اين بود که هدايايي براي پادشاه حبشه ببرند... وقتي کمبوجيه تصميم گرفت جاسوسان خود را روانه کند، بيدرنگ کساني به شهر الفانتين فرستاد تا تعدادي از ايختيوفاژها را که زبان حبشي مي دانستند، جست و جو کنند. در فاصله ي زماني اي که اين ها به جست و جوي آنان رفتند به کشتي هاي خود امر کرد به مقصد قرطاجنه شراع بر کشند. اما فنيقي ها از اجراي امر خودداري کردند و گفتند که چون آنها به قيد سوگند با کارتاژي ها متحد هستند اگر به جنگ شهري که از شهر خود آن ها به وجود آمده است بروند عملي برخلاف مذهب کرده اند. چون فنيقي ها از اجراي اين امر امتناع مي کردند، بقيه ي نيروي بحري از اجراي آن ناتوان و عاجز بود. بدين ترتيب، اهالي قرطاجنه از استيلاي پارس ها بر کنار ماندند؛ زيرا کمبوجيه صحيح ندانست که فنيقي ها را به عنف و جبر به اجراي امر خود مجبور کند؛ زيرا آن ها آزادانه خود را در اختيار پارس ها قرار داده بودند و علاوه بر آن تمام کشتي هاي او در دست آن ها بود. اهالي جزيره ي قبرس نيز خود را در اختيار پارس ها گذارده بودند و در لشکرکشي به مصر همراه آن ها بودند. »
بابلي ها قوم ديگري بودند که قرنها از خليج فارس سود مي بردند و در نتيجه، رفته رفته صاحب نيروي دريايي قوي اي شدند. اين مردم در نزديکي خليج فارس و کنار رودخانه هاي دجله و فرات مستقر شدند و در دوران شوکت و اعتبار خود؛ يعني در قرن هفتم پ م، کالاهاي عربستان و هندوستان را از خليج فارس وارد مي کردند. نَبوکَد نَصَّر (14) يا بُختُ النَصَّر دوم ( حکومت: 604/ 605- 562 پ م )، شهر فنيقي صور (15) در کرانه ي سوريه، را ويران و به جاي آن شهر تِرِدون (16) را، در غرب فرات، بنا کرد تا تجارت هندوستان را در خليج فارس و بابل گسترش دهد و کالاهاي تجاري را از راه کشور خود به دمشق و شامات برساند. به اين ترتيب، تردون يکي از مراکز عمده ي تجاري شد و تا زمان اسکندر مقدوني بزرگ ترين بازار خريد و فروش امتعه ي عربستان و هندوستان به شمار مي آمد. با اين همه، هنوز به درستي نمي دانيم که تا چه حدي بابلي ها بر کشتيراني خليج فارس مسلط بوده اند ( فتح اللهي، ص 422 )؛ زيرا تاريخ نگاران يونان باستان، از سر جانب داري فراوانشان از نيروي نظامي يونان، غالباً از ارتباطات رودخانه اي و دريايي رقباي يونان در شرق حرفي نزده اند و فقط به ستايش نظامِ راه هاي حاکي و نظام چاپاري هخامنشيان پرداخته اند. در متون آنها معمولاً چنان وانمود شده که رودها و ترعه ها، همواره، مانعي بر سر راه سپاهيان شرق بوده است. در حالي که وجود رود، دريا و ترعه بر سر راه سپاهياني که با دريانوردي آشنا هستند، در حمل و نقل کالاهاي بسيار سنگين بسيار مفيد و کاراست ( بريان، ج1، ص 593 ).
با توجه به اين که بيشتر سرزمين هاي ساحلي، صخره اي و يا باتلاقي اند، جاده هاي ساحلي يا وجود ندارند يا دسترسي به آن ها در تمام يا بخشي از سال بسيار دشوار است. به اين منظور، براي حمل و نقل کالاهاي سنگين به مناطق دور از ساحل فقط مي توانستند از رودهاي ساحل و کشتي راني تا دهانه ي رودي ديگر استفاده کنند ( بريان، ج1، ص 594- 595 ).
ديودورو سيسيلي (17) ( - بعد از 21 پ م )، تاريخ نگار سيسيلي، روايت مي کند که آنتيگونوس يک چشم (18) (382 - 301 پ م )، شاه مقدونيه، که در سال 312 پ م به مصر لشکرکشي کرد، در هنگام استقرارش در صور، از شاهان فنيقي درخواست کمک کرد. سپس خود، بعد از گردآوري درخت افکنان، چوب بُران و کشتي سازان دستور داد تا چوب لبنان را تا دريا حمل کنند. بعد از رسيدن چوب به ساحل، بايد آن را از راه دريا به مقصد حمل مي کردند. وقتي سليمان از شاه حيرام صور چوب درخواست کرد، شاه به او گفت که براي حمل چوب از صور به يافا، بايد آن ها را ببندند و در آب بيندازند، (19) چندين رودخانه ي ساحلي در ساحل شام - فلسطين، براي کشتي هاي باري قابل استفاده بود ( بريان، ج2، ص 1820 ).
ترعه هاي متعددي دو رود دجله و فرات و شاخه هايشان را، که مبادلات ناحيه ي بابل با ايلام را تسهيل مي کردند، (20) به يکديگر متصل مي ساخت. به جز اين ترعه هاي عرضي، رأس خليج فارس نيز از لحاظ ارتباطي اهميت خاصي داشت. سناخريب (21) (حکومت: 705- 681 پ م )، شاه آشور، از اين موقعيت ارتباطي براي حمله از بابل به ايلام استفاده کرد. او به ناوگان خود فرمان داده بود که فرات را در طول ساحل خليج فارس طي کند و پس از آن در دهانه ي کارون، که نبرد زميني نهايي بر کناره هاي آن انجام مي شد، لنگر بيندازد ( بريان، ج1، ص 599 ).
در اين زمينه، تعدادي لوح بابلي وجود دارد که گوياي نظم و کثرت مبادلات در اين مسير است. مثلاً در 505 پ م، شش مرد براي هدايت کشتي اي که بار آن جو بود، کمک هاي جنسي نظير پشم دريافت کردند. در 499 پ م، دو بابلي براي هدايت کشتي اي که پوشاک حمل مي کرد، دست مزد گرفتند. تجارت خانه ي اگي بي نيز نمايندگاني در ايلام داشت. در سندي مربوط به دوران نبونئيد، (22) آخرين پادشاه بابل معاصر کوروش بزرگ، تأييد شده که کشتي هاي بابلي در بازگشت از ايلام، ميوه ي تاکستان هاي ايلام را آوردند. اين اسناد يادآور توصيف ديودوروس سيسيلي از نقل و انتقال در اين منطقه است. وي در کتاب هفدهم فصل 77، بند 4، هنگام بحث درباره ي ميوه هاي گوناگون سرزمين اوکسيان ( منطقه ي فهليان ) نوشته است: هنگامي که اين محصولات مي رسد، آن ها را خشک مي کنند و بازرگاناني که به تيگريس يا دجله رفت و آمد مي کنند، آن ها را براي مصرف به بابل جنوبي مي آورند ( همان جا ).
در نامه ي شماره ي 30 تِميستو کلس (23) ( 524 - 460 پ م )، دولت مرد و سردار يوناني و بنيان گذار نيروي دريايي آتن، که در دوران اردشير دراز دست به ايران پناهنده شد، صراحتاً به استفاده ي مسافران از راه هاي برّي و بحري، به ويژه مسافراني که از آسياي صغير به طرف بابل مي رفتند، اشاره شده است؛ چرا که رودها و ترعه هاي بابل با سواحل مديترانه به واسطه ي سه نوع حمل و نقل رودخانه اي، برّي و دريايي در ارتباط نزديک بود. خم فرات از خليج اسکندرون، که مبادلات با آن هميشه فراوان بود، فقط 180 کيلومتر فاصله داشت ( بريان، ج 1، ص 599 ).
تخليه ي بار در بندرهاي فنيقي به معني حمل آن ها از راه خشکي تا تاپساک، شهري بر کرانه ي کارون، و پس از آن از راه فرات تا بابل بود. در حقيقت، راه هاي آبي و غير آبي در اين منطقه مکمل هم بودند. هنگامي که کونون (24) ( - بعد از 392 پ م )، فرماندهِ آتني جنگ هاي پلوپونزي، (25) که در قبرس بود، براي ديدار هر چه سريع تر اردشير دوم هخامنشي به طرف کيليکيا (26) بادبان کشيد، از راه خشکي به تاپساک و از فرات به بابل رفت. بنابراين آتنياني که در کليکيا پياده مي شدند، از راه خشکي به فرات مي رفتند. سپس در تاپساک با کشتي تا ناحيه ي بابل سفلي مي رفتند و از آن جا از راه آبي به شوش مي رسيدند ( بريان، ج1، ص 601 ).
يکي ديگر از راه هاي دسترسي به اطلاعات مربوط به فراورده ها و مبادلاتي که مشمول عوارض گمرکي شده اند، استفاده از اطلاعات آماري ماليات نامه هاي سلطنتي است. مدارک موجود از اخذ عوارض رودخانه و عوارض عبور از پل در اوپيس (27) و در بابل، وجود گمرک در اين دو شهر را تأييد مي کند. ارسطوي دروغين، (28) درباره ي اخذ حقوق و عوارض گمرکي از کالاها در بابل مي گويد: « يک قانون قديمي، که در ناحيه ي بابل جاري بود، افراد را وامي داشت که براي تمام کالاهاي وارداتي به آن سرزمين حقوق و عوارض بپردازند. » البته اين حقوق و عوارض در دوران اسکندر منسوخ شد. به اين ترتيب، در مورد وجود قرارگاه هاي گمرکي در منزلگاه هاي مهمي در کنار فرات و ديگر مناطق شکي وجود ندارد ( بريان، ج1، ص 603 ).
کاوش هاي باستان شناختي در اين منطقه، از وجود تجارت منطقه اي و فرا منطقه اي خبر داده است. جالب ترين اسناد متعلق به کمي پيش از فتح کلده، شهر مهم ميان دجله و فرات، به دست کوروش است. در اين سند مشخص مي شود که تجار بابلي شماري از کالاهايي ابر نهر را وارد کرده اند که در ميان آن ها آهن و مس يمن يا قبرس، آهن لبنان، زاج سفيد مصر يا لاجورد مصري، و نيز فراورده هاي غذايي مثل عسل، شراب و ادويه، و همچنين پارچه وجود داشته است. ضمن اين که بازرگانان فنيقي در اين جا واسطه ي سرزمين هاي غرب مديترانه و بازرگانان بابلي بوده اند. به اين ترتيب، مي توان فرض کرد که در دوران هخامنشي نيز ارتباطات با همين ترتيب برقرار بوده است. ( همان جا ).
بنابر آنچه گفته شد، ايلامي ها آشوري ها، بابلي ها و فنيقي ها کشتي راني و تجارت را در حوزه ي خليج فارس آغاز کردند. پس از آن ها، ايراني ها وارث و جانشين آن اقوام در حوزه ي خليج فارس شدند. علاقه ي اين اقوام به فعاليت دريايي در اين منطقه، نشان دهنده ي اهميت خليج فارس در تجارت و امور نظامي از گذشته هاي دور تاکنون است. اما امروزه، ديگر نشاني از ملل و طوايف کهني که بر کرانه هاي خليج فارس مسلط بودند و از مزاياي آن بهره مي بردند، وجود ندارد. از آن ميان، فقط ايرانيان اند که همچنان با قدرت تمام در اين راه تجاري و نظامي فعاليت مي کنند ( موسوي، ص 629 ).

پي‌نوشت‌ها:

1. Dravidlies
2. George Glenn Cameron.
3. Shilhak Inshushinak
4. Humban- Numena.
5. Kiririsha ( Kirisha ).
6. Humban.
7. De Morgen.
8. Ashurbanipal.
9. ايلامي ها خود سال ها با دولت هاي مقتدري نظير سومريان، اکديان، بابليان و آشوري ها جنگيده بودند و پيروزي هاي بزرگي نيز به دست آورده بودند ( پيرنيا، 1355، ص 23 ).
10. Niduk- ki.
11. Dilmun.
12. Sargon.
13. سارگن دولت خود را در بين النهرين سُفلي بنياد نهاد و قلمرو حکومت خود را از عيلام تا مديترانه و از رشته کوه توروس در آسياي صغير تا خليج فارس توسعه داد.
14. Nebuchadnezzer.
15. Tsor.
16. Teredon.
17. Diodorus of Sicily.
18. Antigonus Monophthalmus.
19. شايد چوبي که کوروش بزرگ هخامنشي، سردودمان و بنيان گذار سلسله ي هخامنشي ( 559 - 529 ق م ) براي بازسازي معبد اورشليم پيشکش کرده بود، به همين نحو حمل شده باشد.
20. شواهد نشان مي دهد که بعدها هخامنشيان نيز بخش مهمي از مبادلات خود را از طريق راه هاي آبي شمالي - جنوبي فرات و دجله انجام مي دادند ( بريان، ج1، ص 599 ).
21. Sennacherib.
22. Nabunaid.
23. Themistocles.
24. Konon.
25. Peloponnesian Wars.
26. Cylycia.
27. Opis.
28. Psedo Aristote.

منبع مقاله :
ولايتي، علي اکبر، (1391)، خليج فارس پيش از ظهور اسلام، تهران: نشر اميرکبير، چاپ اول